نمک ریز. نمک افشان. که نمک فروریزد. - نمک بار شدن، گریان شدن. اشک فروریختن. نمک انگیز شدن: چو ابر از شوربختی شد نمک بار دل از شیرین شورانگیز بردار. نظامی
نمک ریز. نمک افشان. که نمک فروریزد. - نمک بار شدن، گریان شدن. اشک فروریختن. نمک انگیز شدن: چو ابر از شوربختی شد نمک بار دل از شیرین شورانگیز بردار. نظامی
زمین شور که در آن نمک فراوان باشد. (ناظم الاطباء). شورستان. مملحه. ملاّحه. نمکسار. (یادداشت مؤلف). شوره زار. (فرهنگ فارسی معین) : چون بیابان سوخته رویش ز اشک شور گرم چون به تابستان نمک زار بیابان آمده. خاقانی. گر نمک زاری شود گیتی به جاست با جراحت های خندان می روم. طالب (از آنندراج). نروید سبزه در هر جا نمک زاری است حیرانم که خط چون سبز و خرم می کند لعل لب او را. کلیم (از آنندراج). ، کان و معدن نمک. (ناظم الاطباء)
زمین شور که در آن نمک فراوان باشد. (ناظم الاطباء). شورستان. مَمْلَحه. مَلاّحه. نمکسار. (یادداشت مؤلف). شوره زار. (فرهنگ فارسی معین) : چون بیابان سوخته رویش ز اشک شور گرم چون به تابستان نمک زار بیابان آمده. خاقانی. گر نمک زاری شود گیتی به جاست با جراحت های خندان می روم. طالب (از آنندراج). نروید سبزه در هر جا نمک زاری است حیرانم که خط چون سبز و خرم می کند لعل لب او را. کلیم (از آنندراج). ، کان و معدن نمک. (ناظم الاطباء)
آنکه دارای مژک است. یا مژک داران. رده ایست از جانوران تک سلولی که آب زی هستند و حول غشا محافظ بدن آنها را تعداد زیادی مژکهای لرزان فراگرفته واین مژکها هم وسیله حرکت این رده از حیوانات است و هم وسیله اخذ طعمه آنهامیباشد. غالب مژک داران در آبهای شیرین راکد میزیند. بهترین نمونه این رده استنور و ورتیسل وپارامسی میباشند که در اکثر آبها فراوان هستند انفوزوارها خیسه ها
آنکه دارای مژک است. یا مژک داران. رده ایست از جانوران تک سلولی که آب زی هستند و حول غشا محافظ بدن آنها را تعداد زیادی مژکهای لرزان فراگرفته واین مژکها هم وسیله حرکت این رده از حیوانات است و هم وسیله اخذ طعمه آنهامیباشد. غالب مژک داران در آبهای شیرین راکد میزیند. بهترین نمونه این رده استنور و ورتیسل وپارامسی میباشند که در اکثر آبها فراوان هستند انفوزوارها خیسه ها
صاحب اسم ذواسم: (بدانیدکه نام دلیل است برنام دارونام دارازنام بی نیاز است. .)، دارای نام وشهرت مشهورمعروف: (باب پنجم درلطایف اشعارملوک کبار وسلاطین نامدار، {سروربزرگوار: اگر او نبودی چنین نامدار زلولو نکردی به پیشم نثار، پهلوان نامی: همه نامداران پرخاشجوی زخشکی بدریانهدندروی، نفیس مرغوب قیمتی (درصفت جامه گنج وغیره) : گه زمال طفل می زن لوتهای معتبر گه زسیم بیوه می خرجامه های نامدار. (عبدالرزاق اصفهانی بنقل راحه الصدور . 16 قزوینی. یادداشتها 192: 7)
صاحب اسم ذواسم: (بدانیدکه نام دلیل است برنام دارونام دارازنام بی نیاز است. .)، دارای نام وشهرت مشهورمعروف: (باب پنجم درلطایف اشعارملوک کبار وسلاطین نامدار، {سروربزرگوار: اگر او نبودی چنین نامدار زلولو نکردی به پیشم نثار، پهلوان نامی: همه نامداران پرخاشجوی زخشکی بدریانهدندروی، نفیس مرغوب قیمتی (درصفت جامه گنج وغیره) : گه زمال طفل می زن لوتهای معتبر گه زسیم بیوه می خرجامه های نامدار. (عبدالرزاق اصفهانی بنقل راحه الصدور . 16 قزوینی. یادداشتها 192: 7)